مسجد جامع اصفهان،پويش محوري فضا در اعجازي از نور (3)


 

نويسنده:دکترشروين ميرشاهزاده




 

مسجدجامع اصفهان،تجلي فضا در اعجازي از نور
 

...امروزه مسجدجامع از دروازه جنوب شرقي آغاز مي شود؛مگر هنگام نماز. چندين قرن است که از محوريت ورودي مسجد خبري نيست،و از همان بدو ورود تحت کشش محوري مسجد سلجوقي قرار نمي گيريم. از دروازه جنوب شرق که پا به درون بگذاريم،رشته اي از فضاهاي مختلف، باز و بسته (روشن و تاريک) در برابر بيننده قرارمي گيرند که او را به سوي نوري درخشان هدايت مي کنند.ازهر ورودي که به مسجد بروي،صحن روشن اولين خان دعوت است.
همين دالان ورودي برخلاف ساير ورودي هاي يک سره تاريک نيست و در نخستين گام گشودگي بام روشنايي لازم براي انتخاب مسير را فراهم مي آورد.به مسجد برويم يا به صفه ي حکيم (و شايد مدرسه مظفري)؟ البته امروزتنها مي توان به مسجد رفت.راه ارتباطي به مدرسه را بسته اند،وليکن همين راهروي نه چندان طولاني نقاط مکث فراواني دارد.
سمت چپ ورودي کتابخانه است؛فضايي دنج که تنها ازطريق چهارتاقي هاي بام و تاقي بازنزديک ورودي روشن مي شود.پس از آن، درهمين دالان تاريک و روشن،دو کتيبه سنگي ديده مي شود که مردم به نيت تبرک دستي برآن کشيده و مي گذرند. در چند قدمي،صحن در اوج تاريکي دالان با وضعيت غريبي مواجه مي شويم:درديواره ي راهرو،فضايي عقب نشسته وجود دارد که محرابي زيبا بر آن نقش بسته است.
کم کم چشم با نورمحيط داخلي خو گرفته که به صحن مي رسيم.سيلابي از نور مي بارد که بي ترديد هر بيننده اي را در جاي خود ميخکوب مي کند؛فضايي شکل گرفته درميان ديوارهاي لاجوردي که با تمام جزئيات و ظرايفي که درنقش و طرح کاشي و تاق و مقرنس آن ديده مي شود،فضايي ناب، خالص و روحاني را به انسان عرضه مي دارد؛ فضايي وحداني که گويي ديوارهاي صحن به احترام آن فرو نشسته اند. نگاه در تداوم خطوط تاق ها و مقرنس هاي ايوان به سوي آسمان مي رود؛آسماني که انگار هر آنچه را در اين پهنه وجود دارد، به سمت خود مي کشد.
شايد دو تخت کوتاه بالا نشسته در صحن، نمادي از چنين کششي باشد،کششي که مي تواند آب را نيزازميان صخره سخت بيرون بکشد.گويي دو چشمه ي آب جوشيده است!يکي کوشک داردر مرکز و ديگري به صورت گل نيلوفر آبي با دوازده گلبرگ، نمادي کهن که آب حيات بخش را در پهنه آفتاب به تلألو درمي آورد. کوشک مرکزي نيز نمادي است از تجسد نيروهايي که جداره هاي صحن بر اين فضاي تهي وارد مي آورند.
شايد هم عمارتي درميان باغ؛ باغي از اسليمي ها و گل هاي رنگارنگ کاشي؛ در اين فضاي مواج با نگاهي گذرا، گام بعدي مشخص است: ايوان جنوبي با مناره ها و گنبد عظيم پشتي، دعوتي است براي ورود به گنبد خانه.
اين دهانه ي غارمانند از ظهر که بگذرد، و هم انگيز به نظر مي رسد. مقرنس هاي غول آساي آن همانند پرده اي آويخته بر درگاه، اين فضاي مقدس را تزئين مي کنند. اين سردربزرگ چنان ساخته و پرداخته شده که گويي دنياي گذرا (صحن) را به اميد وصل به عالم ملکوت (محراب) پشت سر مي گذارد.
اين سفر،نمادين ازعالم سفلا به عالم ملکوت،چنان در حرکت از ايوان جنوبي تا گنبدخانه صحنه پردازي شده که در هيچ محرابي چنين به آن نپرداخته اند.
نقطه ي پايان اين سفر،خود فضايي است دوگانه که درعين کشش به سمت بالا، رو به سوي قبله دارد. با گذر ازاين آسمانه که کم از آسمان صحن نيست،به بيشه زاري از ستون هاي جسيم برمي خوريم که انسان را به خود خيره مي سازند.اين ستون هاي عظيم از ساده تا ترکيبي که بر مبدأ تاريخي خود تأکيد مي کنند،تاق هاي آجري زيبايي بر آنها قرار گرفته اند که يکي از ديگري زيباتر و بديع تر است.
وحدتي بي مانند،تمام اجزاي مسجد را دربرگرفته است.هندسه،ساختار، فضا و نور، همگي با واژه آجر به بيان آمده اند. تماميت چنين وحدتي را مي توان در زير گنبدخانه تاج الملک به کمال ديد؛جايي که فضا، ماده و جسم ازهم جدايي ناپذيرند،و نورعاملي است که خود به مکاشفه مي پردازد.هيچ فضايي در مسجد نمي توان يافت که نورنقشي عمده در تبلور فضايي آن نداشته باشد.

اين نور،چه ازساقه گنبد داخل شود و يا از چهارتاقي بلند به فضاي درون بتابد،چه از چشمه هاي متوالي تالار شاه عباسي يا ازميان مرمرهاي مسجد بيت الشتا،هريک به وجهي در تعامل با فضاي زيرينِ خود، اعجاز مي کنند.
با خروج از مسجد،دوباره پاي به محيط پُرهياهوي بازار مي نهيم؛نمادي از زندگي پُرتلاطم و دنياي مادي...

مفهوم نهفته در شکل گيري مسجدجمعه
 

بررسي هاي انجام گرفته بر اين موضوع تأکيد مي نمايد که تغييرات صورت گرفته در طول تاريخ در بناي مسجدجمعه، تغييراتي متناسب با نياز و فرهنگ کالبدي زمانه بوده است.ازاين رو، اين بنا هرازگاهي با نگاهي ديگر از نو، سازمان يافته است.دراين سازمان دهي دوباره، اگرچه هدف غايي همواره يکي به نظر مي رسد، شيوه دستيابي به آن متناسب با فرهنگ و زيبايي شناسي زمانه دگرگون شده و هرگز به عقب بازنگشته است. به همين دليل، باتوجه به رويکردهاي مورد استفاده در تحليل بناي مسجدجمعه، به نظر مي رسد بتوان دو ويژگي بارز شکلي و يک مفهوم مسلّط فضايي را (که به کمک آن زيبايي هاي نمادين را به صور گوناگون در فضا تجلّي مي بخشد)،درروند شکل گيري ساختار کلّي مسجدجمعه در طول تاريخ، بازشناخت.

نخست، ازمنظر شکل
 

-خاليِ يگانه و هندسي و پرنامنظم غيرهندسي از بخش تحليل هندسي شکل، که بر نقش فضاهاي بينابيني در پيوند شکل هندسي و غيرهندسي تأکيد مي کند.
-نظام الحاقي حاکم در پيوند محوري فضاها (همان که در نسبت شکلي ايوان به صحن و شاه نشين به ايوان و محراب به گنبدخانه عنوان شد)، که دو ويژگي بارز شکلي در مسجدجمعه به شمار مي آيند.

دوم،ازمنظر فضا
 

-پويش محوري فضا که از تبيين نقش واژگان فضايي در ترکيب کلّي و تحليل ساختارفضايي مسجد منتج شد و به عنوان ايده اي مسلّط که بر کليه تغييرات فضايي مسجد حاکم بود،مورد شناسايي قرار
گرفت.(منظورازايده مسلّط، حفظ محوريت قبله درحين دگرگوني هاي مختلف با استفاده از گزينش و ترکيب مناسب واژگان فضايي است)

سوم،ازمنظر معاني نمادين (رويکرد محتوايي)
 

- تجلّي از ارزش هاي نمادين در مسجد که از تحليل معاني دريافتي ناشي از حضور مؤمن در فضاي مسجد بدست آمده و در دو حيطه متمايزولي پيوسته به هم بررسي شد. در مرحله نخست،صحن به عنوان نمادي از باغ بهشت با کوشک مياني که در کشش جوانب صحن رو به آسمان مي کند، ارزيابي شد و در مرحله ي دوم،درعرصه ي فضاي داخلي که در کنش متقابل نور و فضا،زيبايي ها را به نحوي اعجازآور در جاي جاي مسجد،تجلّي مي بخشيد،مورد بحث قرار گرفت.
از اين رو،مي توان مسجدجمعه اصفهان را نمونه منحصر به فردي از تجلي گاه زيبايي هايي دانست که درنتيجه پويش محوري فضا در اعجازي از نور، نمايان گشته اند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مرکز.
2. ذکر اخبار اصفهان، حافظ ابونعيم، ص149-150.
3. «نقش نشانه اي مناره ها در روند شکل گيري مسجدجامع اصفهان از آغاز تا پايان»، سومين کنگره تاريخ معماري و شهرسازي ايران»، شروين ميرشاهزاده، 1385.
4. «ساختار شکل در معماري ايران و ترکستان»، کلاوس هردوگ، ص9.
5. در سفرنامه فلاندن و کست تصويري از مسجد آمده که به روشني بناي مسقف روي حوض را نشان مي دهد. در صحن مسجدجمعه،دوحوض وجود دارد، که يکي درست در مرکز صحن واقع است. اين حوض مربع شکل،قدمت فراواني دارد، به طوري که مافروخي مي نويسد:
«...مي گويند:موضع سقايه آن خانه ي جهودي بود،...ازبيع آن ابا مي نمود تا زمين آن خانه را به درم و دينار پوشاندند...».
اين حوض که در آن چهارپايه است و روي چهارپايه ي آن سکويي قرار دارد، در گذشته هاي نه چندان دور،سقفي نيز داشته، به طوري که ميرزاحسن خان جابري انصاري نيز در کتاب «تاريخ اصفهان»، از آن ياد مي کند.
 

منابع:
1.اقتباس از تحقيق اينجانب در درس «ادوار معماري اسلامي»، دوره دکتري معماري، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران، 1380، با تشکر از راهنمايي هاي آقاي دکتر شيرازي وآقاي دکتر معماريان.
2. احسن التقاسيم في معرفه الأقاليم، ابوعبدالله محمدبن احمد مقدسي، ترجمه علي نقي منزوي، جلد2.
3. «تاريخ کامل»،عزالدين ابن اثير،ترجمه دکتر محمدحسين روحاني، تا تاريخ628.
4. «تاريخ اصفهان»، حاج ميرزاحسن خان جابري انصاري، ترتيب و تصحيح و تعليق، جشميد مظاهري(سروشيار).
5. «سفرنامه ي ابن حوقل،ايران در صوره الأرض»، ترجمه و تصحيح دکتر جعفر شعار، انتشارات اميرکبير، 1366.
6. «سفرنامه حکيم ناصرخسرو قبادياني مروي»، به کوشش دکتر محمد دبيرسياقي، انتشارات انجمن آثار ملّي ايران.
7. ترجمه ي«محاسن اصفهان»، حسين بن محمد ابي الرضا آوي، 729هجري، به اهتمام عباس اقبال، شرکت سهامي چاپ، ضميمه مجله يادگار، 1328.
8. «ذکراخباراصفهان»،حافظ ابونعيم اصفهاني، ترجمه ي دکترنورالله کسائي، سروش،1376.
9.«مساجد جامع ايران،مسجدجامع اصفهان»،باقرآيت الله زاده شيرازي، محمدکريم پيرنيا،محمد ماهرالنقش، انتشارات موزه رضا عباسي، 1358.
10. «آثارايران»، به تصحيح و تجديدنظر پاشا صالح،جلد دوم، جزوه ي اول، انتشارات اداره ي باستان شناسي، 1318.
11. «معماري ايران»، آرتورابراهام پوپ، ترجمه غلامحسين صدري افشار،انتشارات فرهنگان،تهران، 1370.
12. «مسجدجمعه اصفهان در دوران آل بويه»،اوژني گالديري،ترجمه ي حسين علي سلطان زاده پسيان،انتشارات سازمان ملّي حفاظت آثارباستاني ايران.
13.«مسجدجامع اصفهان3»، اوژني گالديري، ترجمه عبدالله جبل عاملي، مرکز ميراث فرهنگي اصفهان، 1370.
14. «ساختارشکل در معماري اسلامي ايران و ترکستان،کلاس هردوگ»، واحد پژوهش و ترجمه بانيان مهندسان مشاور، مترجم دکتر محمدتقي زاده مطلق، تهران، 1376.
15. «معماري اسلامي، شکل- کارکرد- معني»، روبرت هيلن براند،ترجمه ي دکتر آيت الله زاده شيرازي،انتشارات روزنه، 1380.
16.«حس وحدت، سنت عرفاني در معماري ايراني»، نادر اردلان و لاله بختيار، ترجمه شاهرخ، نشرخاک،1380.
17. «اصفهان از نگاهي ديگر»، محمدعلي موسوي فريدني،انتشارات نقش خورشيد، اصفهان، 1378.
18.«اصفهان موزه هميشه زنده»، رضا نوربختيار،انتشارات فروغ دانش، 1373.
19. «ازآسمان ايران»، جاسم غضبان پور، انتشارات تيس، 1379.
20.«پرواز بر فرازشهرهاي باستاني ايران»، اريک.ف.اشميت،ترجمه ي آرمان شيشه گر،ميراث فرهنگي کشور، 1376.
21.«چگونه به معماري بنگريم؟»،برونو زوي،ترجمه ي دکترفريده گرمان، انتشارات کتاب امروزو مشاور امکو ايران،1376.
نشريه دانش نما،شماره 162-161.